محل تبلیغات شما

سرای شعر



گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم چون بردگان مرا به تماشا نمی‌گذاشت شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی هرگز به این جزیره کسی پا نمی‌گذاشت گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود ما را در این مبارزه تنها نمی‌گذاشت ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین در خون مرا به حال خودم وا نمی
مپرس حال مرا! روزگار یارم نیست جهنمی شده‌ام، هیچ کس کنارم نیست نهال بودم و در حسرت بهار! ولی درخت می‌شوم و شوق برگ و بارم نیست به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من به جز مبارزه با آفریدگارم نیست مرا ز عشق مگویید، عشق گمشده‌ای است که هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیست شبی به لطف بیا بر مزار من، شاید بِرویَد آن گل سرخی که بر مزارم نیست فواره وار، سربه هوایی و سربه زیر چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر
کار تو همه مهر و وفا بود، رضا (ع) جان پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا (ع) جان آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی معصومه مظلومه (س)، کجا بود رضا (ع) جان؟ بر دیدنت آمد چو جوادت (ع) ز مدینه سوز جگرش، یا ابتا بود رضا (ع) جان تنها نه جگر، شمع‌صفت شد بدنت آب کی قتل تو این گونه روا بود، رضا (ع) جان تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا (س) بالای سرت نوحه‌سرا بود رضا (ع) جان یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت (ع) چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا (ع) جان جان دادی و راحت شدی از زخم
ای حامیان مکتب هل من معین سلام جاماندگان قافله اربعین سلام قومی پیاده بر حرم یار می روند حسرت کشان قبر امام مبین سلام زینب چه کرده با دل مشتاق شیعیان گویند زائران همه، بانوی دین سلام زینب اگر نبود شکوهِ شرف نبود او را دهد فرشته ز عرش برین سلام زینب اگر نبود کنون کربلا نبود ازاو به ما رسیده شکوه آفرین سلام آداب اربعین و زیارت نوشته شد زینب به شه چو داد به صوت حزین سلام اسلام را سلام جهت دار زنده کرد لبیک بود معنی آن بهترین سلام زینب مرام باش که تا مکتبی شوی
گاهی به رغم تشنگی عشق، عاقبت با حسرتی فقط، عطشت سیر میشود گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود بی رحم چون کمان کمانگیر میشود گاهی همان گلی که به دل پروراندیش خارش به سینه ات چه نفس گیر میشود گاهی که آرزوست بغل سازیش به مهر تنها سراب اوست که تصویر میشود گاهی نیایشت که فقط بهر وصل بود چون نیست قسمتت، به دلت تیر میشود گاهی صدای بارش باران که دلرباست با چتر تک سواره چه دلگیر میشود گاهی که ضرب و جمع به راهی نمی رسد من کم شوم ز یار، چه تفسیر میشود گاهی مسیر عشق، ز
خــــرم آن روز کـــــز ایـــن منـــزل ویــــران بـــــروم راحت جان طلبـــــم و از پــــی جـــانان بــــروم گـــر چــه دانم کــه بــه جایی نبـرد راه غریب مـن به بوی ســـر آن زلف پریشان بـــروم دلــم از وحشت زندان سکـندر بگـــرفت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم چون صبا با تن بیمار و دل بـی‌طاقت بـــه هـــــواداری آن سرو خرامان بـــروم در ره او چــــو قلـم گـــر به سرم باید رفت بـا دل زخـــم کـــش و دیـــده گــــریان بــروم نـــذر کـــردم گــــر از این غـــم
تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا شربتی تر از سم فراقت باید تا کند لذت وصل تو فراموش مرا هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند به دهان تو که سم آید ازآن نوش مرا سعدی اندر کف جلاد غمت می گوید بنده‌ام بنده به کشتن ده و مفروش مرا
این دل عاشق شده دیونه مولاحیدر نادعلی علی می خونه مولاحیدر دست علی بدست پیغمبر غرق سروره ساقی کوثر آیه ی اکملت ولکم نازل. گشته به شان فاتح خیبر یاعلی مولامددی حیدر مولاحیدر این دل عاشق شده دیونه مولاحیدر نادعلی علی میخونه مولاحیدر
شه چو عجز آن حکیمان را بدید پا جانب مسجد دوید رفت در مسجد سوی محراب شد سجده‌گاه از اشک شه پر آب شد چون به خویش آمد ز غرقاب فنا خوش زبان بگشاد در مدح و دعا کای کمینه بخششت ملک جهان من چه گویم چون تو می‌دانی نهان ای همیشه حاجت ما را پناه بار دیگر ما غلط کردیم راه لیک گفتی گرچه می‌دانم سرت زود هم پیدا کنش بر ظاهرت چون برآورد از میان جان خروش اندر آمد بحر بخشایش به جوش درمیان گریه خوابش در ربود دید در خواب او که پیری رو نمود گفت ای شه مژده حاجاتت رواست

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها